یادداشت سردبیر، شماره 260
سیاوش دانشور
در سالروز 30 خرداد
زندانی، خاوران، اینروزها

دیروز 19 ژوئن برابر با 30 خرداد بود. 31 سال پیش در اینروز در ایران کودتائی خونین آغاز شد: کودتای ضد انقلاب اسلامی بر علیه انقلاب 57 و نسلی که سودای آزادی در سر داشت. هدف این کودتا درهم کوبیدن خونین انقلاب 57 و نسل انقلابیونی بود که به جریان اسلامی خمینی که توسط کنفرانس گوادلوپ به انقلاب آزادیخواهانه مردم ایران تحمیل شد رضایت نداده بودند. انقلابیونی که به تمهیدات سیاسی و زد و بندهای موئتلفین جهانی و داخلی خمینی وقعی نگذاشتند و در 22 بهمن با قیام رژیم سلطنتی را سرنگون کردند. اما ماحصل قیام بدلیل محدودیتهای آن انقلاب و از جمله فقدان یک حزب سیاسی کارگری که بتواند بعنوان سخنگوی انقلاب و استقرار آزادی و برابری و رفاه عمل کند، قدرت سیاسی بدست جریان اسلامی خمینی - بازرگان افتاد. سخنگویان و رهبران جبهه ملی، نهضت آزادی، گروههای ناسیونالیست موسوم به لیبرال تا امثال حزب توده و فدائی اکثریت از حامیان پر و پا قرص خمینی بودند. اگر حزب توده و فدائی اکثریت بدلیل ضد آمریکائی گری بودنشان در سیمای خمینی مرتجع رهبر "ضد امپریالیست" کشف کرده بودند، بخشی دیگر از چپهای ناسیونالیست و مائویست و تروتسکیست موئتلف و حامی "جناح لیبرال" رژیم اسلامی یعنی بنی صدر و شرکا بودند.

قیام علیه رژیم شاه خواست خمینی و جریان اسلامی نبود. قرار بود قدرت سیاسی و ماشین دولتی رژیم سابق طی روندی دست بدست شود و از گزند انقلاب مصون بماند. همان روندی که امروز در مصر و تونس و کشورهای منطقه طی میشود. اما کارگران، زنان، و نسل جدید انقلابی در خیابانها و بخشا مسلح بودند. احزاب و سازمانهای سیاسی فعالیت علنی داشتند. چماقداری و ترور و سرکوب بود اما هنوز دینامیزم انقلاب زنده بود. بالائی ها هنوز نمیتوانستند انقلاب را مختومه اعلام کنند هرچند بسیار قبلتر به همت رسانه های غربی آن را "اسلامی" کرده بودند. این اوضاع از 22 بهمن 57 تا 30 خرداد 60 طول کشید و در 30 خرداد کودتای خونین آغاز شد. رژیم اسلامی کار ناتمام رژیم شاه را تمام کرد و به خونین ترین شکل انقلاب آزادیخواهانه 57 را درهم کوبید.

30 خرداد 60 مهم است چون روز تولد و استقرار واقعی جمهوری اسلامی است. قبل از 30 خرداد نیز جنایت و سرکوب وجود داشت. از جمله در 28 مرداد 58 به فرمان خمینی به کردستان یورش کردند و وسیعترین جنایات را تنها 5 ماه بعد از انقلاب علیه مردم زحمتکش در کردستان مرتکب شدند. در اصفهان به صف کارگران بیکار شلیک کردند و در ترکمن صحرا علیه زحمتکشان جنایت کردند. در تهران و شهرهای دیگر جناب سروش و شرکا به دانشگاهها هجوم آوردند تا بین دانشگاه و حوزه پیوند برقرار کنند و ناف این پیوند را با ریختن خون دانشجویان کمونیست بریدند. اما در 30 خرداد کل نیروی ارتجاع تازه به قدرت پرتاب شده فشرده شد و خونین ترین برگ تاریخ سیاسی ایران ورق خورد. 30 خرداد آغاز گسترده جنایاتی در این دهه بود که تا امروز ادامه دارد و قربانیان بیشماری بجا گذاشته است. خاوران ها، "لعنت آبادها"، "تف آبادها" و گورهای دستجمعی بی نام و نشان در چهار گوشه ایران محصول دهه شصت است.

اما اینروزها و بعد از سه دهه در لندن دادگاهی بطور سمبولیک برگزار میشود. در این دادگاه بخش بسیار کوچکی از قربانیان و بازماندگان آشویتس اسلامی در ایران گوشه ای از خاطرات این دوران سیاه را بازگو میکنند. زندانیان سیاسی سابق و اعضای برخی از خانواده های جانباختگان در مورد آنچه بر آنها گذشته است سخن میگویند. هدف اینست که این دوران سیاه در متن دنیای مملو از جنایت و کشتار از خاطره ها محو نشود. بعنوان کسی که شاهد جنایات فراموش نشدنی ای بوده ام در این تریبونال بعنوان شاهد حضور یافتم و تلاش کردم با یادآوری از همرزمان و هم بندی هایم بر گوشه بسیار کمی از پرونده سنگین جنایات اسلامی در ایران نور بیاندازم. باید امیدورار بود و تلاش کرد که جمهوری اسلامی به روشی انقلابی سرنگون شود و دادگاههای واقعی و علنی و عادلانه و منتخب تشکیل و سران و کاربدستان جنایت علیه مردم طی سه دهه گذشته در آن محاکمه شوند و بازماندگان و قربانیان نیز به جهان اعلام کنند که آمده اند تا با کنار زدن این پرده تاریک به چرخه جنایت و انتقام و خونخواهی پایان دهند.

آنچه که میخوانید یادداشت کوتاهی است در باره همرزمان بخون خفته در خاوران های ایران که سالها قبل نوشته شده است. باشد که در مناسبت تریبونال لندن، برای نسل جدیدی که توسط ارتجاع تصویری قلابی از انقلاب 57 به آنها تزریق میشود، بازگو کننده ذره ای از واقعیات آنروزها باشد.

***

زندانی، خاوران، اینروزها!
 
  سياوش دانشور

    واژه زندانی شاید برای نسل جدید همان معنائی را نداشته باشد که برای نسل بخون کشیده انقلاب ۵٧. مقاومت و قهرمانی و مبارزه و تسلیم نشدن در اوضاع امروز همانی نیستند که در دوره ای که انقلاب به مسلخ برده میشد بودند. شکاف نسلی و ویژگیهای امروز جامعه قرن بیست و یکمی ایران، که در تناقض خرد کننده اسلام و سرکوب و جنگ و مقاومت بسر میبرد، شاید المنتهائی از دوره های پیشین را در خود دارد اما همان نیست که نسل انقلاب ۵٧ تجربه کرد. نه افکار و عقاید و روشهای مبارزه همانند و نه حکومت اسلامی همان است. نه مردم و طبقه کارگر و جنبشهای اجتماعی و نه حکومت ادامه سیر خطی آن دوران نیستند.

    زندانی و خاوران برای ما بازماندگان یک کشتار عظیم قرن بیستم٬ امروز را به گذشته وصل میکند اما برای نسلی که میخواهد جنگش را با این رژیم به فرجام برساند تنها یک تاریخ است. اینکه ضروری است و باید از این تاریخ درس گرفت و آموزه ها و دستاوردهای آن را در جبهه های نبرد طبقاتی امروز بکار بست تردیدی نیست. اما اینکه با همان توشه و روشها و تجارب میتوان در جنگ امروز پیروز شد جای تردید جدی هست. در فرهنگ و روش زندگی و نگرش نسل امروز، در خصوصیات و موئلفه های جنبشهای درگیر در جامعه امروز ایران، تفاوتها بسیار بیشتر از شباهتها به آن دوران است. مفاهیم و ارزشها و ضد ارزشها یکی نیستند. آنچه بر ذهن و روان نسل قبل سنگینی قابل توجه ای دارد برای نسل جدید و جنبش اعتراضی امروز همان جایگاه را دارا نیست، و متقابلا آنچه از اهمیت و اولویت در تفکر و حرکت نسل امروز برجسته است مکان چندانی در دیدگاه و تجربه نسل سیاسیون انقلاب ۵٧ ندارد. این مسائل که شاید بیشتر قلمرو جامعه شناسی سیاسی است و بررسی آن در تعیین روش و سبک کار و زبان تبلیغ و نوع سازمانگری و ارجاع به گذشته و هموار کردن مسیر حال و آینده اهمیت جدی دارند، دستکم این اعلام خطر را میکند که دچار نستالژی و اسارت در گذشته نشویم و شکاف نسلی را به شکاف سیاسی غیرقابل پرکردن تبدیل نکنیم.

    بعنوان یک بازمانده کشتارهای جمهوری اسلامی و بعنوان کسی که با زندانیان زیادی در لحظه آخر وداع کرده است و هنوز صورت عزیزشان در مقابل چشمانم هستند، در روزهای شهریور غمی عمیق سراپای فکر و جانم را درمینوردد. زندان و زندانی برای امثال من از یکسو یادآور چهره های منحوس لاجوردی، داود رحمانی، زندان اوین و گوهردشت و قزلحصار و سلولهای انفرادی و گاودانی و تابوت و دهها و صدها مکان و چهره خونخوار و بیرحم و بی عاطفه و قصی القلب است. از سوئی یاد آور نسلی از فهیم ترین الیت سیاسی جامعه ایران است که دهها نفر از این سران و کاربدستان و متفکرین و شبه تئوریسین های امروز جمهوری اسلامی به گرد پای یکی شان نمیرسید. کسانی که با هر روایتی که از آزادی در زمانه خود داشتند و هر کمبودی بر نگرش و عمل و پراتیک شان در یک تحول انقلابی حاکم بود، اما در یک رنج تاریخی سنگر مقاومت و مقابله با ارتجاع زمانه بودند. جمهوری اسلامی روی دوش کشتار این نسل بپا شد. جمهوری اسلامی بدون برپائی چوبه های دار و میدانهای تیرباران و ترورهای خیابانی و کودتائی عظیم و خلق "تف آبادها" و "لعنت آبادها" و خاوران ها قابل توضیح نیست. عکسهائی که امروز در خاوران مشاهده میشود سمبلها و نمونه های یک کشتار وسیع اند. یک تفاوت امروز و آندوره اینست که زندانی بدون محاکمه و یا در بیدادگاهی دو سه دقیقه ای و بخشا با شلاق و بدون کوچکترین موازین ظاهری و فرمال حقوقی به اعدام و یا محکومیتهای طولانی محکوم میشد. در موارد زیادی اعدامیها حتی محاکمه نشده نبودند و در سال ۶٠ فاصله دستگیری و اعدام شاید ساعاتی بیش نبود. در آندوره اگر ساک و وسائل ناچیز زندانی به خانواده تحویل داده میشد پول تیر را هم میگرفتند. مادر و بازمانده زندانی در خلوت خود میگریست و زندانی هنوز زنده و همیشه در اتاق انتظار اعدام در خلوت خویش به چهره های عزیزی میاندیشید که دیگر نبودند.

    اما امروز و در این سالها خاوران پلی به آن دوران سیاه شده است. صداهائی که روزی در حلقوم ها خفه شدند و بغض هائی که در خلوت ترکیدند، امروز خود را به سطح سیاست رسمی و اخبار مهم میرساند. و جالب اینجاست که همزمان ارابه اعدام با میرغضب های بی جربزه و ماسک دار نمایش قدرت و سبعیت میدهد. در آندوران برای تحمیل حجاب جنایتهائی مرتکب شدند که در تاریخ بی سابقه است. امروز که در خیابانها زنان را بخاطر "بدحجابی" تیغ میزنند و حتی هر منتقد نرم و اسلام زده قوانین آپارتاید را تحمل نمیکنند، در خیابانها و مجالس و در سطح جامعه "دیگر قبول نمیکنیم" رژه میرود. زمانی رهبران جنبش شورائی کارگری و فعالین جنبش کارگری را دسته دسته کشتند و شوراهایشان را "مالیدند" و آواره شان کردند، امروز کارگر معترض و جنبش کارگری در فقری بمراتب شدیدتر و قوانینی بشدت دست و پاگیرتر در اعتصاب و اعتراض روزمره علیه سرمایه و حکومتش فراخوان میدهد. همه چیز جامعه امروز با وجود حکومت اسلامی و استحکام دستگاه سرکوب اش متفاوت است. آنزمان در زندان بعنوان مرکز ثقل قدرت حکومت بالاترین حد اختناق حاکم بود، امروز با تمام شکنجه و روشهای غیر انسانی "مدرنی" که علیه زندانی بکار میبرند، زندان و زندانی یک جبهه دیگر مبارزه و حرف زدن و گردن نگذاشتن است. گوئی دیگر زندان کاربرد کلاسیک اش را از دست داده است. جنگ نابرابر هنوز ادامه دارد. این نسل به جنگ آمده است و برخ کشیدن شمه هائی از گذشته نمیتواند ساکتش کند. وقایع انقلاب ۵٧ برای نسل امروز شباهت زیادی دارد به دوران مصدق و ماجرای ٢٨ مرداد برای نسل مدرن انقلاب ۵٧. هر کسی هر چیزی در نکوهش نداشتن حافظه تاریخی بگوید یا نه، این نسل ناچار است راهش را در چهارچوب امروز بیاید و آینده اش را بر اساس افقی روشن و مبتنی بر موئلفه های دنیای امروز تبئین کند.

    هیچوقت به قهرمانی و اسطوره و اساسا اسطوره سازی اعتقاد نداشتم. این مقولات در همان انقلاب ۵٧ که در ابعاد میلیونی نسل آندوره را به میدان سیاست پرتاب کرد و بر زندگی و آینده آنها تاثیرات اساسی گذاشت٬ اجتماعا نقد شدند. وقتی زندانی در آندوره برخلاف دوره شاه، صرفا الیت سیاسی و دانشجویان و تحصلیکردگان اقشار ناراضی میانی نیستند، و بعبارتی زندانی شدن و زندانی و اعدامی داشتن به معضل بخش بزرگی از مردم تبدیل میشود، دیگر عبارات و اسطوره های قدیمی کفایت توضیح این پدیده را ندارند. و امروز بسیار جالب تر است. کمتر جوانی هست که چند بار زندان نرفته باشد. خیلی ها وقتی در یک حرکت شرکت میکنند، خود را برای دستگیری و چگونگی رها شدن و شرکت مجدد آماده میکنند. زندان دارد به یک داده و یک ایستگاه موقت در مسیر تلاش علیه جمهوری اسلامی تبدیل میشود. زندان و زندانی سیاسی مفهوم الیتیستی دوره های پیشین را از دست میدهد و این نشان گسترش ابعاد اعتراض اجتماعی و عوض شدن خصوصیات مقاومت و تلاش علیه ارتجاع اسلامی امروز است.

    در این دقایق که مشغول نوشتن این متن هستم مرتبا اخبار اعدام در شهرهای مختلف و دستگیری و شکنجه علنی خیابانی را مشاهده میکنم. هنوز بعنوان یک جامعه اسیر شده در منگنه اختناق و اسلام و سرمایه قربانی میدهیم. اما هنوز جنگ و مقاومت ادامه دارد. هنوز در چهره قاتلین و میرغضب ها ترس و وحشت قابل مشاهده است و چه دلیلی روشن تر از همین نمایشات خیابانی اعدام و شکنجه!

    اینروزها در خاوران سرود سوسیالیسم میخوانند، علیه اعدام سخن میگویند، آزادی زندانیان سیاسی را مطرح میکنند، زندانیان سیاسی اسم و نامشان در مجامع جهانی ثبت است، آنروزها ما زندانیان و نسل کشتار شده انقلاب ۵٧ از گمنامان بودیم. گفتم به قهرمانی و قهرمان پروری و اسطوره پردازی هیچ وقت باور نداشتم. چون فکر میکنم مقوله زندانی و مقاومت و غیره را باید در ظرفیتهای غیر ایدئولوژیک و اجتماعی مانند هر موضوع و واقعه دیگر در متن چهارچوبها و مقدورات تاریخی بررسی و تبئین کرد. با اینحال هیچ مبارزه و تلاش و مقاومت و جنگی بدون قهرمانی های فردی و جمعی پیش نرفته است. بخون خفتگان در خاوران و خاوران ها و نسل انقلاب ۵٧، علیرغم هر نقد امروز به دیدگاه و سنت سیاسی و محدودیتهای آندوران، صحنه های بزرگی از تلاش و مقاومت و قهرمانی و دفاع از اصول خلق کردند. بدون تردید جنگ نسل امروز با تمام خود ویژگیهایش تا هم اکنون صحنه های شگفت انگیزی خلق کرده است و پیروزی اش در گرو شناخت معضلات امروز و پاسخ روشن به آنست. آنچه امروز را به گذشته و امروز را به آینده وصل میکند، آرمانها و آرزوهای دیرینه بشر و تلاش برای آزاد زیستن است. ما موظفیم و باید تاریخ جنایت علیه مردم را زنده نگاه داریم تا روزی حقیقت روشن شود و جامعه بتواند از آن دوران وحشت عبور کند. روز پیروزی این پرده سنگین و تاریک را کنار خواهیم زد. با برپائی مراسمهای تجلیل و بزرگداشت از عزیزان مان که در جنگی نابرابر جانباختند٬ به آینده آزاد و بدون اعدام و بدون زندانی متعهد میشویم. اما نسل امروز برای پیروزی باید مثل هر جنبش پیشرو چکامه اش را از آینده بگیرد.

یاد جانباختگان گرامی باد!

* اولين بار در شماره ١۵ نشريه يک دنياى بهتر مورخه ۵ سپتامبر ٢٠٠٧ – ١۴ شهريور ١٣٨۶ منتشر شد.